نگاهی به رمان قلم فروش/صادق عادلیان_نویسنده

ساخت وبلاگ

فریبا منتظر ظهور از آن دسته نویسنده‌هایی است که سوژه‌اش را نه درگذشته، بلکه در حال شکار می‌کند.
قلم‌فروش داستانی امروزی و در دوره‌ی کرونا است، محور اپیدمی نیست، ذهن فروشی است، چیزی مانند تن‌فروشی، شخم زدن گذشته و زندگی دیگران به قلم نویسنده‌ی کلاشی (پیکارسک) که خودش معتقد است از سر اجبار لگدمال نظام سرمایه‌داری و چیدمان پلیدِ فرهنگی‌اش شده است. نیما شخصیت اول قلم‌فروش آدمی متفاوت از دنیای پیرامونی قربانی ساختار فاسدی شده است که به صورت غیرمستقیم او را جایی قرار داده که امثال او را هیولاوار می‌بلعند.
(وقتی که دو کتابش در سکوت خبری فروش نرفت، از سرزنش و تحقیر اطرافیانش خسته شد. یک سال بعد در سی‌و یک سالگی خانه را ترک کرد، رفت دنبال زندگی خودش، اندک پولش فوری تمام شد و فهمید فقر و گرسنگی چیست و شرم و تنهایی و خشم برایش باقی ماند. از خودش و کارش و از خانواده‌اش، از جامعه و ناشر و مردم متنفر شد. و روی آورد به این آدم‌های ناشناسی که در حسرت استعداد او بودند. استعدادش را به آن‌ها فروخت، کاری شبیه تن‌فروشی!) از متن کتاب.
واژه‌ی انگلیسی picarecgue از واژه‌ی اسپانیایی picareco یا picares گرفته شده که معادل سازی دقیقی برای آن دشوار است. پیکارسک از پیکارو مشتق شده که به سربازان اسپانیایی در قرن چهاردهم میلادی گفته می‌شد. با گذشت زمان پیکارو تغییر معنا داد و به معنی کلاش، رِند، حیله‌گر و به کار گرفته شد. رمان پیکارسک نوعی وقایع نامه به شکل شرح احوال و از زندگی آدمی شیاد از طبقات پایین جامعه است در شغل‌هایی مانند خدمت‌کار و نوکر روایت می‌شود که اموراتش را از راه حقه‌بازی و رندی می‌گذراند. اما قلم‌فروش یک نوکر به شکل مرسومش نیست، یا خدمتکاری مفلوک با رفتاری نخ‌نما شده و کلیشه، قلم فروش نویسنده‌ای شیک و خوش قلم است با ظاهری معقول و مقبول، نیما نویسنده‌ای است زیرک. گِرد آدم‌هایی می‌چرخد که موفق بوده‌اتد و اکنون به کسی نیاز دارند تا از راز موفقیتشان رونمایی کند و حاضر هستند بابت آن پول کلانی بدهند.... (دوستانه نزدیک می‌شوم و مانند روح ناپدید می‌شوم. قلم‌فروشم!) از متن.
صیدهای نیما ممکن است یک نویسنده‌ی پیر و بازنشسته باشد یا یک تاجر یا حتا بازیگر خوش سیمایی با آی‌کیوی بسیار پایین... روایت را نیما و نسترن همزمان و در کنار هم پیش می‌برند... در آغاز رمان صحنه‌ها  قوی‌تر از صفحات پایانی به تصویر کشیده شده‌اند، شاید نویسنده بی‌حوصله شده باشد اما جذابیت و چند صدایی در داستان و قلم روان نویسنده و آشنایی با امکانات داستانی او آن‌قدر قدرتمند است که خواننده را یک‌نفس تا آخر کتاب با خود همراه سازد. 

+ نوشته شده در ۱۴۰۰/۱۱/۲۹ ساعت توسط فريبا منتظرظهور  | 

يادداشتهای فریبا منتظرظهور...
ما را در سایت يادداشتهای فریبا منتظرظهور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3fmontazer0 بازدید : 159 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:40